همه چی بهانه میخواهد. همهی کارها انگیزه میخواهند. نمیشود کاری را شروع کرد، به پایان و نتیجه آن نیندیشید و هدفی نداشت. 1000 روز پیش تنها وبلاگی ثبت شد و تمام. گاهی انگیزهای و فکری برای آغاز غلغلک میداد اما شاید باید 1000 روز میگذشت. حتا انگیزه به قدر کافی میشد اما فکرهای حاشیه اجازه نمداد. گاهی هم فکرها یکسو میشد اما انگیزه نبود. حال هر دو کنار هم قرار گرفتهاند. نه اینکه قرار است اتفاق خاصی بیفتد، خیر. از این باب که قرار نیست اتفاقی بیفتد و تنها قرار است بهانهای برای آغار نوشتن باشد، از همه چی و همه جا.
راستش را بگویم، تنبل شدهام در نوشتن. باید اجباری باشد. رضاخان وجودم دستور به نوشتن داده و باید اطاعت کرد. صبر کردم تا 1000 روز شود و امروز سرآغاز است. اینجا تنها برام خودم مینویسم، خود خود خودم.