همه از همایون صنعتی‌زاده و زندگی‌اش نوشته‌اند و گفته‌اند. گاهی تصور می‌شود نوشته‌ها، بزرگ‌نمایی و برای ادای دین به او است. بیشتر معرفی کسی که خوب کار کرده و به جامعه خدمت کرده و بس. آن چه بیان شده برای شناخت بهتر و بیشتر او دو چیز کم دارد، یک نگاه او به زندگی و دوم روایت زندگی روزمره و فعالیت‌هایش از زبان خودش. کتاب تازه منتشر شده «نامه‌های همایون صنعتی‌زاده به خواهرش» این دو کمبود را جبران کرده. کمبودی که حلقه گمشده چرایی تلاش و کوشا بودن او است و نتیجه آن، گذاشتن آثار بی‌بدیل از خود.
نامه‌های صنعتی در کنار احوال پرسی و جویای حال یکدیگر شدن، پاسخ به دغدغه‌ها و سوال‌های ارسال شده خواهرش است و با روایت‌های زیبا از زندگیِ روزمره، روی دیگر زندگی را به او نشان می‌هد. گردش در لاله‌زار و جغدری، گلاب‌گیری و فصل بهار، سر و کله زدن با بچه‌های پرورشگاه، جنگ رفتن و ازدواج بچه‌های پرورشگاه و .... .‌  همه از شور و علاقه صنعتی است برای زندگی کردن و کم کردن دلواپسی‌ها و نگرانی‌های خواهرش. در چندجا مفصل برای خواهرش از زندگی و لذت و آرامش نوشته. زندگی که برای او پُرِ مشکل و پُرِ دردسر بوده ولی باید باطراوت و سرسبز باشد. لذتی که برای او تنها نبردن رنج و درد نیست و آن را در نشاط و زنده‌دلی می‌بیند. آرامشی که رفاه و آسایش و مصون بودن از گزند حوادث نیست، بلکه درک آنها و قبول آنکه جزء لاینفک زندگی انسانِ زنده است،که در نهایت موجب آرامشی عمیق و مطبوع می‌شود. در کنار بیان شرینی‌های زندگی از بیان مشکلات و سختی‌ها ابایی ندارد و می‌خواهد یک زندگی واقعی  و مملو از پستی و بلندی را نشان دهد. زندگی، مرگ، شادی، تلخی، رفاه، سختی و ... همه را در کنار هم می‌آورد و راحت به مسائل نگاه می‌کند. بدون اندکی دلرحمی برادرانه، همچون جراح و پزشکی ماهر افکار خواهر را درمان می‌کند و قصد کم کردن آشفتگی او را دارد. می‌گوید:"نگران هستی که بالاخره چه خواهد شد. ساده است خواهی مُرد. تا وقتی که نمُرده‌ایم چه خواهد شد؟ نمی‌دانم اما تا به حال که قابل تحمل است. بعد از این هم قابل تحمل خواهد بود. "  از خواهرش می‌خواهد غُر نزند و دنبال رخ دادن اتفاق خاصی در زندگی نباشد. سرش را بندازد پایین، زندگی اش را بکند، طلب معجزه از روزگار نداشته باشد  و دینش را بابت شکرانه بودنش در دنیا ادا کند تا روزی چندبار برایش معجزه رخ دهد.

نامه های همایون صنعتی زاده به خواهرش
کتاب "نامه‌های همایون صنعتی زاده به خواهرش" که توسط نشر چشمه منتشر شده

"حال و احوالم خوب است. زندگی کم و بیش مدار همیشگی خودش را دارد با این تفاوت که آدم‌ها واقع‌بین‌تر شده‌اند." . در نوشته‌هایش مشخص است رخدادها و حواشی اطراف برایش مهم هستند. دغدغه‌هایش تنها زندگی خودش نیست و حداقل می‌توان گفت آنها را موثر در زندگی خود می‌داند. از وضع جسمی و مالی و رفتاری (به قول خودش) مردم به اصطلاح تحصیل کرده، گلایه می‌کند و می‌گوید اذیت می‌شود. از کم شدن فساد اداری می‌گوید و  از زیاد شدن آزادی فردی. برای رسیدگی به مشکلات کارگاه‌های زندان شهر قسمتی از وقتش را می‌گذارد و در جبهه‌ها هم قصد دارد با کمک پرویز کلانتری جهت سوادآموزی کتابی چاپ کند. از علاقه‌اش به آموزش و پرورش و سوادآموزی می‌نویسد و کارهایی که در این زمینه انجام داده. با بچه‌های پرورشگاه مسابقه می‌گذارد تا به ازای گفتن هر واژه‌ای که در فرهنگ لهجه‌ی کرمانیِ منوچهر ستوده نیست پولی پرداخت کند. یا اینکه بچه‌ها در صورتی عیبی در رفتار او دیدند و او به عمل خود اقرار کردپنجاه تومان به فرد متذکر بدهد. از این دست نوشته‌ها در نامه‌هایش زیاد است و نباید تعجب کرد این چنین شخصیتی در یکی از سروده‌هایش بگوید: «چرا ترس ز دوزخ شاید آنجا   برآمد خدمتی و کاری زدستم»

از نوشته‌های صنعتی می‌توان نگاه متفاوت او به علم و دانش را متوجه شد. او که دانشگاه را به سرانجام نرسانید اما هیچ وقت از کسب علم غافل نشد. او علم را چیزی فراتر از دانشگاه و مدرک می‌دید. خواهرش را که برای دکتری تعلیم و تربیت تلاش می‌کرد این چنین نصیحت می‌کند" فرنگی‌ها، به نظر من چون کورهای تازه کاری هستند که هنوز تجربه‌ی لازم برای تقویت حس ششم‌شان را پیدا نکرده‌اند. علم را دقت می‌دانند و دقت را هم شمردن و اندازه گرفتن. انگار می‌کنند که غرض از آفرینش ارضای خودخواهی‌های کودکانه‌ی مردم نیمه وحشی و ابتدایی دنیای غرب است. "  بسیار به آموزش اهمیت می‌داد اما آموزشی که سرانجام کمکی به صنعت شده باشد. پدربزرگش (علی‌اکبر صنعتی، بنیانگذار پرورشگاه صنعتی) دو مشکل برای توسعه ایران دیده بود، آموزش و صنعت. او نیز به همان راه ادامه داد و برای این امر تلاش کرد. او سیستم آموزشی ایران را که کپی برداری از تعلیم و تربیت غربی است را شکست خورده می‌داند و با یک مثال ساده اینگونه خواهرش را توجیح می‌کند " اگر باورت نمی‌شود که این روش به کل در ایران شکست خورده است، به این حقیقت ساده که من بایستی برای اصلاح دندانم به تهران و یا اروپا بروم." همین تفکر و روحیه او بوده که برای سوادآموزی نیز تلاش بسیار می‌کرد. قصدش از سوادآموزی را این چنین شرح می‌دهد "غرض از سواد آموختن این است که چشم بتواند کار گوش را بکند و انگشتان کار زبان را".

صنعتی اعتقاد داشت مشکلات ما سرمایه‌های ما هستند. سختی کشیدن و مشکلات چیزی جدای از ماهیت زندگی او نیست و از راحتی و رفاه بدون زحمت کشیدن بیذار است. می‌نویسد:"اگر به‌پا کردن کار و صنعتی تازه را به زاییدن تشبیه کنیم آن‌گاه می‌شود گفت که چندین‌بار تا به حال درد زایمان را چشیده‌ام. اما این زایمان آخری ]کارخانه گلاب‌زهرا[ از همه پُردردتر و پُردردسرتر می‌باشد".  در نوشته‌هایش به آلوده‌ترین گناه رژیم قبلی اشاره می‌کند و برای خواهرش می‌نویسد "عادت دادن جوانان به پشت میز نشستن ادارات و حقوق مُفت گرفتن و کار نکردن یکی از آلوده‌ترین آن‌ بوده است." صنعتی حتی برای تشویق بچه‌های پرورشگاه خود نیز حاضر است تن به کار سخت ‌دهد تا آنها نیز به کار کردن و کسب مهارت مشغول شوند. در سن 55 سالگی برای اینکه بفهمد چرا بچه‌ها اهل کار و سختی نیستند و آنها را تشویق کند، خود به کار صحافی و شاگردی مشغول می‌شود و با این کار توانست نظر تعدادی از بچه‌ها را برای کار کردن جلب کند. او تفکر غرب و سیستم آنها را نیز مورد نقد خود قرار داده و به خواهرش که در آن فضا زندگی می‌کند‌گوشزدهایی می‌کند.او فرنگی‌ها و تمدن غربی آن‌ها را دروغ و سراب پوشالی می‌داند و هدف جامعه و افرادی را که در آنجا زندگی می‌کنند این می‌داند که انواع کالا و خدمات، با زحمت و رنج کمتر تولید شود. او با زبان تند و صریحی که دارد برای خواهرش می‌نویسد "چنین انتظار و توقعی فقط بر اساس خوی وضعیت چهارپایان از قبیل گاو و گوسفند و الاغ استوار است. چنین توقع و انتظاری مآلاً منجر به فساد و بربریت روحی و معنوی انسان می‌شود." در اوایل انقلاب با وجود مشکلات و سفر سخت چهار ساله‌اش، و با توانایی و امکانی که برای مهاجرت دارد، اما در ایران می‌ماند. با همان تفکر همیشگی و بدون توجه به مشکلات و سختی‌هایی که برایش پیش آمد سرش را می‌اندازد پایین و زندگی‌اش را می‌کند.

در این چند سطر نه فرصت پرداختن به فعالیت‌های همایون صنعتی‌زاده قبل و بعد از انقلاب بود و نه معرفی بیشتر این کتاب. در ابتدای این کتاب سیروس علی‌نژاد مقدمه‌ای چاپ شده که به معرفی کامل او می‌پردازد. نامه‌هایی که بین او و خواهرش که خارج از ایران زندگی می‌کند پر از نکته‌هایی از  نگاه او به زندگی است. نگاهی که امروزه باید در کنار نگاه مصرفی و راحت طلبی مردم امروز گذاشت و نگرانی که 30 سال پیش از آن حکایت می‌کرد را جدی گرفت. این کتاب بیان تفکر کسی است که همه عمر در ایران زندگی کرد و برای پیشرفت و توسعه آن تلاش کرد.


انتشار در مجله شماره سوم سرمشق